بی کسی ها پیداست
راست گفتی سهراب
اینجا ادم تنهاست!
تاریکی اتاقم شکسته می شود با نوری ضعیف …
لرزشی روی میز کنار تختم میفتد …
از این صدا متنفر بودم اما …
چشم هایم را میمالم …
new message …
تا لود شود آرزو می کنم … کاش تو باشی …
سکوت می کنم ، آرزوی بی جایی بود
وقتے دو قلــ♥ــب برای یکـدیگر بتپد
هیچ فاصلـــ ــہ اے دور نیسـت
هیچ زمانے زیــــاد نیست
و هیچ عشـــ♥ـــق دیگرے نمے تواند آن دو را از هم دور کند !
محکـم تریـن برهان عشــ♥ـــق اعتمــــــــــــــ♥ــــــــــــاد اسـت
مـــردانـــــــه تر عاشقــــــــــم بـــــاش…
تا بـــــبیــنے برای دیــــــوانگــــــے ھایـــت چقــــــدر زنـــــــــــم
صحبت از فاصله نیست
صحبت از مهر و وفاست
شاید این فاصله ها
محک عاطفه هاست
رو نرده ایونمون کفترا آروم میشینن
نگاه به دستام میکنن که براشون دون میریزم
میگن اگه دونه بدم،منو همراه میبرن
رو بالشون به کهکشون زیر طاق آسمون
اینقدر میرن،میرن،میرن...
تا تو رو پیدات بکنن منو کنارت بشونن
دوباره پرواز بکنن..
خودم را در آغوش گرفته ام!
نه چندان با لطافت
نه چندان با محبت
اما
وفا دار ...